چیزی برای گفتن ندارم... احساسم تمام شده است. ديگر بعد از حاج آقا حالم از دنيا و همه ظواهرش به هم مي‌خورد...

نه چيزي مي‌توانم بگويم و نه چيزي مي‌توانم بنويسم... فقط اي كاش دست تقدير وجود نازنين نور و بركت كرمانشاه را به اين زودي‌از ما نمي گرفت... چند عكس به يادگار بر روي وبلاگ مي‌زنم شايد بتوانم در روزهاي آتي چيزي بنويسم. خدایا کمک کن ...